به نام معبودپاییز وعشق ودلبستگی بی بهانه سلام. سلامی به تو ای ملکه باغ قشنگ یاسهای سفید، کبوتر سفید آسمانهای دلپاک، مروارید خفته در صدف وآشناترین پیام زندگی. گاهی تنهایی صورتش را به پس پنجره میچسپاند و من از ترس پرده را کنار نمیزنم، این پرده کنار نزده انعکاس تنهایی من است همانطور که دنیا انعکاس تنهایی خداست. تو با آمدنت چه زیبا تنهایی را به دارمی آویزی ودستان مرا در دست میگیری که با هم پروازی داشته باشیم به سوی نا کجا بی فانوس چشمانت جایی راندارم جزهیچ واگردستانم رارها کنی برای همیشه درجنگل زندگی راهم را گم میکنم. وقتی گل سرخ میخواهد برای پروانه ها جا بازکند نا خواسته دیواره های قلبش ترک میخورد ، گاهی شبیه این گل سرخ دوستت دارم. می خواهم با ستاره های چشمت مغرب نو مشرق نو برپا کنم وازبرق نگاهت خورشید راخاکسترسازم ، می خواهم با طنین صدایت بشویم بغض باران را وابرها را مفتخرکنم به حضورت. میخواهم از شانه هایت شهری امن بسازم که بالینی باشد برای وسعت دلتنگیهایم، میخواهم خلوت کوچه رابا تومرورکنم وبا توثابت کنم که زمستان زیباست وسفید معجزه های مکرریست درعشق. می خواهم با دلت دریایی بسازم سرشارو مسرورانه به آن دل ببازم وبا دستان تو معنای از خود بیخود شدن را بفهمم ودرتو گم شدن را برای پرستوها ترسیم کنم. مرا ازبودنم بشناس که با تو قسمت کرده ام، مرا ازقصه ام بشناس که با توقصه ها دارم، اگرازعشق میخوانم به دنبال صدایم باش که بیهوده نمیخوانم. گل را چیدم گذاشتم لای قرآن، صفحه راکه ورق زدم خدا لبخند میزد
دوستت دارم