-
برای روزهایی که نیستی…!
شنبه 18 آبان 1392 11:12
مثل عکاســی ماهر نگاهت میکنم… از نزدیک ترین زاویه ممکن، و سرت را دقیقا” رو به رویم نگه می دارم خورشید را روی صورتت پخش می کنــم و در ذهنم از امروز تو عکس می گیرم، برای روزهایی که نیستی…!
-
اینجا زمین است
شنبه 18 آبان 1392 11:08
اینجا زمین است. جایی که وقتی زانوهایت را از شدت تنهایی بغل گرفته ای...به جای همدردی برایت پول خرد می اندازند
-
دوستت دارم
شنبه 5 مرداد 1392 13:26
درست است یک طرفه بودن همه چیز را خراب میکند اما . . . به حد مرگ دوستت دارم حتی اگر این عشق یک طرفه باشد ! رویای با تو بودن افتخاریست که نصیب هر کسی نمی شو
-
به خدا دست خودم نیست
چهارشنبه 2 اسفند 1391 19:14
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA به خدا دست خودم نیست اگر می رنجم یا اگر شادی زیبای ترا به غم غربت چشمان خودم می بندم من صبورم اما ………… چقدر با همهء عاشقیم محزونم و به یاد همهء خاطره های گل سرخ مثل یک شبنم افتاده ؛ زغم مغمومم من صبورم اما ………….. بی دلبل از قفس کهنهء شب میترسم بی دلیل از همهء تیرگی تلخ غروب و...
-
لحظه
سهشنبه 1 اسفند 1391 00:22
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA MicrosoftInternetExplorer4 لحظه رفتنیست و خاطره ماندنی تمام ادبیات عشق را به نگاهی میفروختم اگر لحظه ماندنی میشد و خاطره رفتنی
-
بوسه بر عکس یار
یکشنبه 29 بهمن 1391 22:39
بوسه بر عکس یار چه زیبااست این احساس! و چه پاک است این حال٬ گهگاهی می زنم بوسه ای بر عکس یار! بوسه ای با بوی عشق... که تجلی ساز امید است٬ چه زیباست٬وقفه ای کوتاه بر تپش های پی در پی قلب! و سکوتی مبهم که حاکم می شود بر دل، سکوت٬حکایت عشق دارد! عشقی پاک و عجین با انتظار! مدتی است که سرمای لب هایم را٬ گرمی گیرای عکس تو...
-
بیتابتر از غروب ولی از جنس آفتاب
پنجشنبه 17 شهریور 1390 13:02
زندگی آتشگهی دیرینه پابرجاست
-
آزادی
چهارشنبه 10 شهریور 1389 17:30
خوشا به حال مسافرکشان خط آزادی که آزادانه فریاد میکشند: آزادی آزادی آزادی
-
. . .
سهشنبه 11 خرداد 1389 11:46
گاه میخواهم فغانی سر کشم باز میبینم صدایم کوته است
-
محاکمه عشق
دوشنبه 9 فروردین 1389 01:02
روزی محاکمه میشوی : روزی از تو میپرسند : آیا چه کسی تورا بیشتر از او دوست داشت؟ چرا رفت؟ وشاید من آن روز نباشم آن روز من مرده ام مرا ببخش که نمیتوانم بییایم راستی گلم : چرا تنهایم گذاشتی؟ بدونه این که حتی چیزی بگویی ! مهر باطل شد زدی بر من بدونه این که درکم کنی یا حداقل بدونه این که به حرف هایم گوش کنی امروز دلم آرام...
-
دوستت دارم
یکشنبه 1 فروردین 1389 22:49
دوستت دارم دلم طاقت کم می آورد وقتی چشمانت را به یاد می آورم چشمانم تحمل نگریستن را ندارندئ حتی وقتی در خیالم تو را میبینم روحم پر میکشد وقتی با من سخن می گویی چه بگویم از زبانم که همیشه در حضورت بند می آید تو بگو چه کنم از این همه التهاب که که همه از دوست داشتن توست غزلهایم را فراموش میکنم از حافظ ، شمس، مولانا یا...
-
سوگند عشق
شنبه 1 اسفند 1388 23:11
به نام او دروغ مثل همه چیزایی که ازت دیدم این هم دروغه این هم مثل همه حرفات دروغه نمیدونم شاید گناه کردیم که دوست داشتیم و سوگند خوردیم که دوست خواهیم داشت تو سوگندتو شکستی ولی دوباره سوگند میخورم که هرگز سوگندم را نشکنم نیدونم شاید گناه باشد که یکی دیگر را دوست داشته باشم سوگند عشق مقدس است چه بدانی وچه ندانی یک روزی...
-
زندگی
پنجشنبه 29 بهمن 1388 00:02
من مرده بودم
-
جواب دلمو چی بدم ؟
دوشنبه 2 دی 1387 00:53
بسم الله الرحمن الرحیم جواب دلمو چی بدم ؟ راستش دیگه نمی تونم تو صف عاشقات منتظر نگاهت بشینم واسه ما دوتا یه دنیا کافی نیست قلب من مال خودمه – دل تو هم دست خودت هیچ وقت از دروغ یک حقیقت متولد نخواهد شد ولی حیف که نمیدونی تنهایی مثل یه سنفونی تمام نشدنی پر از آهنگه ازت میخواهم که تو هم بری ، بری و منو فراموش کنی واسه...
-
پوچی محض .....
چهارشنبه 20 آذر 1387 00:50
بسم الله الرحمن الرحیم پوچی محض ..... چه با تو وچه بدون تو بی دلیل و بدون هیچ چاره ای زندگی می گذرد ولی به سختی چه با هم وچه دور از هم بدون دلیل به زندگی کردن محکوم هستیم چه با خیال و رو یا و چه در حقیقت تنها دلیل زندگی خوشبخت شدن هست نه تو گناهی داری ونه من اینک نه تو کنار منی ونه من کنارت ولی با این حال باز هم زندگی...
-
همیشه در قلب منی...
جمعه 8 آذر 1387 22:48
بسم الله الرحمن الرحیم همیشه در قلب منی... تو همانند یک گل نشکفته در وجود من هستی و هیشه در وجودم خواهی مانند نمی توانم دوستت نداشته باشم عشقت همانند خون در رگهایم جاری شده چگونه میتوانم دوستت نداشته باشم هرگز فکر نکن این زخم که در قلبم جای باز کرده بخاطر چشمان غزال وار توست من تو را به خاطر خودت دوست دارم عشقت همانند...
-
همسفر
پنجشنبه 30 آبان 1387 22:44
بسم الله الرحمن الرحیم همسفر تو از کدوم قصه ای که خواستنت عادت نبودنت فاجعه ، بودنت امنیت تو از کدوم سرزمین ، تو از کدوم هوایی که از قبیله من یه آسمون جدایی اهل هر جا که باشی قاصد شکفتنی توی بهد و دغدغه ناجی قلب منی به پاکی آبی و ابری ، نه " گلی " یا شبنمی قد آغوش منی نه زیادی نه کمی منو با خودت ببر ای تو...
-
کاش هرگز با هم آشنا نمی شدیم
شنبه 25 آبان 1387 22:35
بسم الله الرحمن الرحیم کاش هرگز با هم آشنا نمی شدیم و این عشق نفرین شده را زندگی نمی کردیم پشیمان نیستم ولی خیلی ناراحتم خیلی پریشانم هرگز نمی تونم روزی رو که اولین بار دیدمت فراموش کنم اون نگاه هایی که مثل آتش درونمو آتش میزد روزهای اول فکر میکردم رابطمون فقط یه رابطه دوستی ساده است از کجا باید میدونستم که این عشق...
-
زمین خشک اندیشه
سهشنبه 21 آبان 1387 20:46
بسم الله الرحمن الرحیم زمین خشک اندیشه ما رها تر از باد به هم می رسیم اگر بال آرزوهایمان نشکند آرزو چقدر زیباست آرزو های ما اگر به آنها برسیم " دنیا را پر از شکوفه خواهیم کرد " ولی نه " شکوفه های دنیا را رنگ آمیزی خواهیم کرد" شاید روزی نقاش شدیم " نقاش آرزو ها ". در ذهن خود تصویر یک درخت...
-
این اولین بار نیست که من می شکنم
جمعه 17 آبان 1387 10:51
بسم الله الرحمن الرحیم سلام عید همتون مبارک راستی یه خبر جدید زمستون رسید امروز ۱۳۸۷.۰۸.۱۹ اولین برف پائیزی بارید ساعت ۲۱.۳۰ امشب تبریز مثل سالهای قبل لباس عروسی پوشید ----------------------------------- یکشنبه ۱۳۸۷.۸.۱۹ ساعت ۲۲.۵۸ ----------------------------- این اولین بار نیست که من می شکنم دیشب که از کنارم رفته...
-
جوابی برای چرا هایم
دوشنبه 13 آبان 1387 18:20
بسم الله الرحمن الرحیم زندگی همچو دریای خروشانیست و من تنها در قایق خود و میان امواج خروشان این دریا بدون پارو وبا بادبان های شکسته همچنان به پیش میروم و مدام از خود می پرسم برای آفریدن من دلیل خدا چیست؟ و خود پاسخ را میدانم ! ولی سودی ندارد چون " انسانم " و انسان هر گز ندانسته است چرا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ و ترسم زمانی...
-
آینه ای برای فردا
جمعه 10 آبان 1387 21:32
بسم الله الرحمن الرحیم آینه ای برای فردا در این دمدمای شب که تو هم رفتی از برم شاید که من دگر به امیدی که داشتم بر هیچ دیده ای دگر از عشق روی دوست منگرم اما پس از تو من به زمان داشتم امید شاید که یک دمی در آن سوی روزگار پس از گذشت ایام بسی سرد و پر تنش ببینم تو را ............... شاید و در نگاه سرد زمان " می بینم...
-
غروب دلگیر
شنبه 4 آبان 1387 15:48
بسم الله الرحمن الرحیم در این غروب دلگیر که می اندیشم به خاطرات دوران طلائی زندگیم " اوج می گیرد احساساتم " می نشیند بر بام اندیشه هایم پرنده غریب و دربدر "درد" که می بردم غوطه ور میکند در سکوت. و نخواهد شکست این سکوت " مادامی که این غم دوباره به یاد گذشته ها سر باز کند " شکوه آغاز کند...
-
جدایی سخته
سهشنبه 30 مهر 1387 22:43
جدایی سخته برگرد ای زمان برگرد ومنو به عشقم برگردون خاطراتی که باهاش داشتم همیشه مقابل چشمانم هست همیشه از خدا خواستم که از خاطرم پاکش کنه و کاری کنه که فراموشش کنم فقط خدا میتونه درک کنه که چقدر دوستش داشتم فقط خدا میدونه واسه بدست اوردنش چه کارها کرده بودم شاید اون اصلا منو دوست نداشت یعنی ممکنه؟ برگرد ای زمان ؛...
-
همیشه این گونه بوده است
جمعه 26 مهر 1387 12:52
همیشه این گونه بوده است همیشه این گونه بوده است . کسی را که خیلی دوست داری زود از دست می دهی. پیش از آنکه خوب نگاهش کنی مثل پرنده ای زیبا بال می گیرد و دور می شود. فکر می کردی می توانی تا آخرین روزی که زمین به دور خود می چرخد و خورشید از پشت کوه ها سرک می کشد در کنارش باشی. هنوز بعضی از حرفهایت را به او نگفته بودی....
-
عشق کور است و دیوانگی همواره در کنار اوست
یکشنبه 21 مهر 1387 18:30
به نام خدا در زمان های قدیم وقتی هنوز پای بشر به زمین نرسیده بود فضیلت ها و تباهی ها دور هم جمع شدند . خسته تر و کسل تر از همیشه ناکهان ذکاوت ایستاد وگفت:بیایید یک بازی کنیم مثلا قائم باشک همه از این پیشنهاد شاد شدند ودیوانکی فورا فریاد زد من چشم میگذارم واز آنجایی که هیچ کس دلش نمی خواست به دنبال دیوانگی بگرددهمه...
-
۱: قدر شادیهایت را بدان - ۲ : وقتی بزرگ می شوی
چهارشنبه 17 مهر 1387 00:28
۱: قدر شادیهایت را بدان - ۲ : وقتی بزرگ می شوی قدر شادیهایت را بدان در دستانم دو جعبه دارم که خدا آنها را به من هدیه داده است. او به من گفت: غمهایت را در جعبه سیاه و شادی هایت را در جعبه طلایی جمع کن. من نیز چنین کردم و غمهایم را در جعبه سیاه ریختم و شادی هایم را در جعبه طلایی! با وجود اینکه جعبه طلایی روز به روز...
-
مشق عشق *
جمعه 12 مهر 1387 19:20
نمیدانم چرا گردونه را وارونه میبینم در این بهر خروشان ... دگر راه نجاتی نیست نمیدانم چرا این چشمه را خشکیده میبینم همه دنیای من شد شک و تردید و فقط یک چیز... و آن اینکه دلی را عاشق و شیدای دلداری نمیبینم چرا باید چنین باشد؟ چرا؟؟؟؟؟؟؟ زمانی بود ؛کاتب مشق عشق میکرد و دیگر هیچ زمانی بود ؛درویشی و مهر و دوستی هر جا هویدا...
-
هیچ کس اشکی برای ما نریخت *
جمعه 12 مهر 1387 19:19
هیچ کس اشکی برای ما نریخت هرکه با ما بود از ما می گریخت چند روزی است دلم دیدنی است حال من از این و آن پرسیدنی است گاه بر روی زمین زل می زنم گاه بر حافظ تفاءل می زنم حافظ حالم را گرفت یک غزل آمد که حالم را گرفت ما ز یاران چشم یاری داشتیم خود غلط بود آنچه می پنداشتیم
-
احساس می کنم *
جمعه 12 مهر 1387 19:18
احساس می کنم غم ازدرون مرا متلاشی کرد کاهیده قطره قطره تنم در زلال اشک من پیشرفت کاهش جان را درون دل احساس می کنم احساس می کنم که تو بخشیده ای به من این پرشکوه جوشش پر شوکت غرر در من نهانتظار و نه امیدی امید بازگشت تو ؟ بی حاصل من از تو بی نیازتر از مردگان گور دیگر به من مبخش احساس دوست داشتن جاودانه را با سکر بی...