نفرین
نفرین بر تو می فرستم که غارت گر آسایشم بودی،
نفرین بر تو که در اقیانوس دیده ام جوش و خروش به راه افکندی،
نفرین بر تو که بر قلب بی آلایشم آشیانه ساختی و در آن درس ستمگری و بی وفایی،
رنج و عذاب آغاز کردی،
نفرین بر تو که لانه ی انسانیت را در من ویران و شمع وجودم را خاموش کردی.
وقتی دلتنگ شدی به یاد بیار کسی رو که خیلی دوست داره. .وقتی ناامید شدی به یاد بیار کسی رو که تنها امیدش تویی. وقتی پر از سکوت شدی به یاد بیار کسی رو که به صدات محتاجه. وقتی دلت خواست از غصه بشکنه به یاد بیار کسی رو که توی دلت یه کلبه ساخته. وقتی چشمات تهی از تصویرم شد به یاد بیار کسی رو که حتی توی عکسش بهت لبخند میزنه. وقتی به انگشتات نگاه کردی به یاد بیار کسی رو که دستای ظریفش لای انگشتات گم میشد. وقتی شونه هات خسته شد به یاد بیار کسی رو که هق هق گریش اونها رو می لرزوند
کاش می شد... کاش می شد بار دیگر سرنوشت از سر نوشت کاش می شد هر چه هست بر دفتر خوبی نوشت کاش می شد از قلمهایی که بر عالم رواست با محبت , با وفا , با مهربانیها نوشت کاش می شد اشتباه هرگز نبودش در جهان داستان زندگانی بی غلط حتی نوشت کاش دلها از ازل مهمور حسرتها نبود کاین همه ای کاشها بر دفتر دلها نوشت
بازم یواشکی؟ اگه دوسم داری چرا این همه پنهون کاری؟ چه لذتی برات داره که من بنویسم و تو ، تو دلت بخونیشون بدون اینکه من بفهمم؟زیر لب بهم بگی آفرین پسر خوب، و من حتی نفهمم که هنوزم.......چه لذتی برات داره که از پشت دیوار منو ببینی بدون اینکه من متوجهت شم؟ فکر دل منو نمیکنی که شاید حالا دلتنگت شده باشه؟ همه مشکلمون چند تا رقم نحس بود که تیشه زد به ریشه مون. تو با اون همه ادعای عاشقی بالاخره نمیدونم دست آخر دلت رو به کی باختی. می خوام دستاتو بگیرم و ببرمت به اون لحظه ای که بهم گفتی تمام ذهن و نوشته هات رو پر کردم. یادته؟ می خوام ببینم هنوزم سر حرفت هستی؟ دلم میخواد اگه کسی به این متن بخواد نظرش رو بده ؛ اون آدم فقط تو باشی. فقط و فقط تو. تویی که خودت میدونی و می فهمی منظورم کیه...
--------------------------
مرداب تنها بود و من تنها تر...مرداب آرام بود و من هم در آرامش به او نظاره میکردم مرداب ساکت بود و مرا نیز سکوت فراگرفته بود مرداب را دوست دارم او بزرگ است آرام است ولی غمگین و دل پر دردی دارد . حتی تکان هم نمی خورد که اگر تکان بخورد وآرامشش به هم بخورد دیگر مرداب نیست! با همه اینها ناگهان از او بدم آمد متنفر شدم چون از بی تحرکی و بی تعصبی او را لجن فرا گرفته... مرداب تنها بود و من تنها تر... یادتان باشد مرداب نمانید
در آغوشم بگیر ...
بگذار برای آخرین بار گرمی دستت را حس کنم
و مرا ببوس تا با هر بوسه ات به آسمان پرواز کنم
نگاهم کن و التماسم را در چشمانم بخوان
قلبم به پایت افتاده است نرو
لرزش دستانم و سستی قدمهایم را نظاره کن
تنها تو را می خواهم
بگذار دوباره در نگاهت غرق شوم
و بگذار دوباره در آغوشت بخواب روم...
تو واقعآ چته؟ |
گاهی اوقات احتیاج به یه آدمی داری٬ یه دوستی٬ که وایسته رو به روت که توی چشمات نگات کنه و محکم بزنه تو گوشت که تو٬ صورتت خم شه و دستت رو بذاری روی گونهت و دوباره نگاش کنی ببینی که خشمگینه٬ ببینی که از دستت عصبانیه توی اخم صورتش ببینی که دوستت داره ببینی که دوستته. که نگاش کنی٬ همونجوری که دستت روی صورتیه که اون بهش کشیده زده٬ که بهت بگه ( تو چته؟ بسه٬ به خودت بیا .. تو چته .. ) که سرت فریاد بکشه .. که تو یه هو بلرزی٬ که بری بغلش٬ که بغلت کنه٬ همون دستی که کوبید تو صورتت رو بذاره رو سرت٬ توی موهات٬ که سرت رو فشار بده توی گودی شونش٬ که تو چشمات رو ببندی٬ روی شونهش گریه کنی٬ بلرزی٬ و با خودت فکر کنی که « تو واقعاً چته .. » |
قسمت نشد ببینمت ،خدانگهداری کنم
فرصت نشد بمونم و از تو نگهداری کنم
گفتم اگه ببینمت دل کندنم سخته برات
اگه یه وقت بگی نرو
رفتن پر از درده برام
گفتم صداتو نشنوم
ندیده از پیشت برم
پشت سرم زاری نکن چی کار کنم مسافرم...من میرم ولی باز ،تو بدون همیشه
یاد تو از خاطر من، فراموش نمیشه
گل من خوب می دونی،
بی تو تک و تنهام عزیزماگه تو نباشی می میرم....نامه رو تا تهش بخون
گریه نکن طاقت بیار
نامه رو خط خطی نکن
دو جمله رو هم دووم بیار
باور نکن یه بی وفام
نامه میذارم و میرم
نه ،
قسمت زندگی اینهبه کی بگم مسافرم...درد من از تو دوریه
تو لحظه های بی کسیم
قشنگی قسمت ماستکه ما به هم نمی رسیم.......من میرم ولی باز ،تو بدون همیشه
یاد تو از خاطر من، فراموش نمیشه
گل من خوب می دونی،
بی تو تک و تنهام عزیزماگه تو نباشی می میرم....همیشه زنده می مونه با یاد تو ترانه هام
منو ببخش اگه بازم ، اشکام چکید رو نامه هام
دیگه تموم شد فرصت ، خاطره هام پیشت باشهتموم خاطرات خوش ، خدانگهدارت باشه........
گلم همیشه منتظرم با لبخندت شادم کنی
ای کاش می توانستم باران باشم تا تمام غمهای دلت را بشویم ...
ای کاش می توانستم ابر باشم تا سایه بانی از محبت برویت می گسترانیدم
ای کاش می توانستم اشک باشم تا هرگاه که آسمان چشمت ابری میشد باریدن میگرفتم
ای کاش می توانستم خنده باشم تا روی لبانت بنشینم و غنچه بسته لبانت را بگشایم
ای کاش می توانستم یک پرنده باشم و پر می گشودم و تا دور دست ها در کنار تو پرواز می کردم
و ای کاش سایه بودم تا نزدیک ترین کس به تو می شدم...
آری ای کاش سایه بودم تا همیشه و همه جا همراه و هم قدم با تو .