مثل عکاســی ماهر نگاهت میکنم…
برایت پول خرد می اندازند
به خدا دست خودم نیست اگر می رنجم
یا اگر شادی زیبای ترا به غم غربت چشمان خودم می بندم
من صبورم اما…………
چقدر با همهء عاشقیم محزونم
و به یاد همهء خاطره های گل سرخ
مثل یک شبنم افتاده ؛ زغم مغمومم
من صبورم اما…………..
بی دلبل از قفس کهنهء شب میترسم
بی دلیل از همهء تیرگی تلخ غروب
و چراغی که تو را ؛ از شب متروک دلم دور کند می ترسم
من صبورم اما…………….
آه………….این بغض گران صبر نمی داند چیست
لحظه رفتنیست و خاطره ماندنی
تمام ادبیات عشق را به نگاهی میفروختم اگر
لحظه ماندنی میشد و خاطره رفتنی
و چه پاک است این حال٬
گهگاهی می زنم بوسه ای بر عکس یار!
بوسه ای با بوی عشق...
که تجلی ساز امید است٬
چه زیباست٬وقفه ای کوتاه بر تپش های پی در پی قلب!
و سکوتی مبهم که حاکم می شود بر دل،
سکوت٬حکایت عشق دارد!
عشقی پاک و عجین با انتظار!
مدتی است که سرمای لب هایم را٬
گرمی گیرای عکس تو تسکین می سازد!
تو ای زیباترین تصویر ذهن٬
از دوری فاصله می ترسم!
من تورا همیشگی می خواهم٬
من تو را از تو برای خویش می خواهم٬
پس خود واقعی خویش را متجلی ساز.........
تقدیم به پونه های خیالم
روزی محاکمه میشوی :
روزی از تو میپرسند :
آیا چه کسی تورا بیشتر از او دوست داشت؟
چرا رفت؟
وشاید من آن روز نباشم
آن روز من مرده ام
مرا ببخش که نمیتوانم بییایم
راستی گلم :
چرا تنهایم گذاشتی؟
بدونه این که حتی چیزی بگویی !
مهر باطل شد زدی بر من بدونه این که درکم کنی
یا حداقل بدونه این که به حرف هایم گوش کنی
امروز دلم آرام و بیصداست مثل همان روز که تنهایش گذاشتی.
درون تن خود احساس غربت میکنم همانند کودکی که درون شهری ناشناس گم شده باشد
تردید نکن همانند همان کودک من نیز گریه میکنم
میان هزاران هزار دست من نیز همانند آن کودک دنبال دستی آشنا هستم
دستان گرمی که با رسیدن به آنها دیگر نیازی به چشم ندارم
ومیخواهم چشمانی را ببینم که از دوری من اشک آلود وسرخ شده اند
وشاید آغوشی گرم و بوسه هایی که طعم امید را دارند
کاش بدانی چه میگویم
کاش بفهمی چه میگویم
کاش بخوانی چه مینویسم
کاش امروز مست نبودم
وای کاش میتوانستم روزی فراموشت کنم
کاش میتوانستم بگویم که چرا اگر برگردی هم نمیتوانم با تو بمانم
گلم کاش امروز همان روزی باشد که قرار است بیاید
تا تمام حقیقت ها را بفهمی
وشاید آن روز من نباشم
آن روز من مرده ام
وتو آن روز اشک میریزی
گریه میکنی
التماس میکنی
ومن
کمی آنور تر تورا میبینم و به روزگارت میخندم
گلم روزی میفهمی چه میگویم.......