.. اوینار ..

آنچه از درونم می گذرد

.. اوینار ..

آنچه از درونم می گذرد

جدایی سخته

 1 

 

 

جدایی سخته

برگرد ای زمان 

 برگرد ومنو به عشقم برگردون

خاطراتی که باهاش داشتم همیشه مقابل چشمانم هست

همیشه از خدا خواستم که از خاطرم پاکش کنه و کاری کنه که فراموشش کنم

فقط خدا میتونه درک کنه که چقدر دوستش داشتم

فقط خدا میدونه واسه بدست اوردنش چه کارها کرده بودم

شاید اون اصلا منو دوست نداشت  یعنی ممکنه؟

برگرد ای زمان ؛ برگرد ومنو به عشقم برگردون

کاش میتونستم زمون رو به عقب برگردونم

کاش میتونستم روزهای گذشته ام رو پس بگیرم

اره کاش میتونستم به اون روزا برگردم

کی میدونه شاید اینبار اون رو اینقدر دوست نداشتم

شاید اگه از اول شروع کنم اینقدر عذاب نکشم

من اون رو اینقدر بی وفا نمی دونستم

اگه میدونستم یا اگه بهتر از این میشناختمش

هیچوقت دلم رو به دست کسی که تو دستاش خنجر بی وفایی هست نمیدادم

غرورم رو به پاش نمی ریختم

خداوندا ازت می خواهم که اون رو از حافظم پاک کنی

خدایا کاری کن که برای همیشه فراموشش کنم

تا کی با این چشمای منتظرم گریه کنم ؟

تا کی چشم به راه کسی که میدونم هرگز نمیاد بشینم ؟

خدایا کمکم کن

 خدایا ازت میخواهم دیگه عاشقم نکنی

خدایا جدایی سخته  

 

 

بی وفایی

نظرات 21 + ارسال نظر
ستاره*** چهارشنبه 1 آبان 1387 ساعت 00:31 http://www.fbjf.blogfa.com

الهی من بمیرم

من همه اش باید غصه بخورم

ای خدااا
امیدوارم برگرده..چی بگم

چرا شما غصه بخورین
من که هنوز نمردم
راستی اونی که رفته دیگه هیچوقت برنمیگرده

فاطمه چهارشنبه 1 آبان 1387 ساعت 08:33

سلام
آپ این دفعه تکان دهنده بود
به چه نامی می خواهید لینک شوید.
موفق باشید.

پ.نون چهارشنبه 1 آبان 1387 ساعت 13:49

قشنگ نوشتی و غمگین.

پارسیان چهارشنبه 1 آبان 1387 ساعت 17:41 http://parchel.blogfa.com

مثله همیشه عالی بود

شادی چهارشنبه 1 آبان 1387 ساعت 18:16 http://parchine-raz.blogsky.com/

سلام دلک عاشق
چطوری؟
خوبی؟
وای آپت خیلی قشنگ بود درست حرف دل من بود با خدا
یعنی انگاری یکی به حرفای من گوش داده بود و اونارو نوشته بود...
به خاطر همین هم دقیق می فهمم چی نوشتی
و حس می کنم درد و رنجی که توی نوشته ات هست
خیلی تلخه
اگه این واقعا حرف دلته بذار بهت بگم که چطور باهاش کنار اومدم
اخه می دونی بعضی ها فقط متن می ذارن چون قشنگه واقعیت نداره
اگه هست بدون من ماه ها با این حس جنگیدم و هیچ فایده ای نداشت و فقط این محبتم بیشتر و بیشتر می شد رنج من هم بیشتر چون من و اون نه روی برگشت داریم نه پای برگشت و من تاب موندن هم ندارم تنها راهش همینه که این روزها انجام می دم خودمو تو کار و زندگی غرق کردم که کمتر بهش فکر کنم اینجوری شاید یه روز بشه که به خودم بیام و ببینم دیگه هیچ اثری ازش تو قلبم نیست...
می دونی گفتن این جمله ی آخر خیلی سخته ... ولی یادت باشه عشق باید دو طرفه باشه ... وقتی نیست ... نیست
البته من که درباره تو نمی دونم درباره مشکل خودم گفتم
امیدوارم کمک کرده باشم
شاد باشی دوست خوبم

ممنون که اینقدر دقیق متن رو خوندی ودربارش نظر دادی
راستشو بخواهی منم همین کارو دارم میکنم
خودمو با درس و دانشگاه مشغول کردم
ولی واقعا سخته

شیرین چهارشنبه 1 آبان 1387 ساعت 18:49 http://tanhaeehayam.blogsky.com

یه عاشق واقعی هیچ وقت از خدا نمی خواد عشقشو فراموش کنه

never love again...با این موافقم

ولی اگه یه روز تو هم ترد بشی
یا ازت بخواد دیگه حتی اسمشو هم صدا نزنی یا..............اونوقت میفهمی من چی میگم

آدم برفی چهارشنبه 1 آبان 1387 ساعت 18:56 http://mahfele-khial.blogsky.com

سلام
اما بعضی وقتا آخر جدایی رضایت بخشه ....
به روزم کاش پروانه ی آبی پرواز نکنه ؟؟؟؟
روزاتون یاسمنی

رضا(یه پسر شیطون) چهارشنبه 1 آبان 1387 ساعت 19:48 http://iloveu.blogsky.com

سلام
خیلی قشنگ بود.
منو یاد صحبت هام با خدا انداخت وقتی از دستش دادم.

غریبه چهارشنبه 1 آبان 1387 ساعت 20:54

چرا غنگین مینویسی؟
هر روز به وبتون سر میزنم تا حال ندیدم مطلبی نوشته باشین که اثری از غم توش نباشه
دلم میخواد یه روزی از نزدیک ببینمت
حتی تو عکستون هم غمگینین مثل این که به یه چیزی داری فکر میکنی و به خودت میگی محاله
راستی یه سوال شما تا حالا خندیدید؟

۱: اگه یکی خودش غمگین باشه خوب نوشته هاش هم غمگین میشن اینطور نیست؟
۲:در مورد این که من ته حالا خندیدم خوب معلومه که آره
من الان ۲۱ سالمه ولی به خدا یادم نمیاد که از ۱۷ سالگی تا حالا یه با از ته دل خندیده باشم( بجز روزایی که گلم کنارم بود که اونم خیلی طول نکشید)به قول داییم مثل این که خنده با من قهر کرده
ولی میدونم یه روزی منم مثل همه میخندم (ــــــــــــ

همون غریبه چهارشنبه 1 آبان 1387 ساعت 20:56

بازم میام
میخوام کاری کنم واسه یه بارهم که شده شما بخندین
نمیخوام مثل من جوونیتونو از دست بدین
منتظرم باش

الناز چهارشنبه 1 آبان 1387 ساعت 21:14 http://www.sarzamine-yakhi.blogsky.com

سلام ممنون که دعوتم کردی متن زیبایی بود خیلی قشنگ احساساتت و نوشته یودی شاد باشی

بی سرزمین تر از باد پنج‌شنبه 2 آبان 1387 ساعت 11:38

برگرد!
زمان!
این آرزوی دست نیافتنی ...

علی پنج‌شنبه 2 آبان 1387 ساعت 12:03 http://alijon.blogsky.com

سلام


دوست عزیزم

ممنون که بهم سر زدید منتظرت هستم که دوباره به ما سر بزنید

دعا می کنم که هیچگاه چشمهای زیبای تو را


در انحصار قطره های اشک نبینم

سلام دوست عزیز خوبی؟[گل][قلب]

***** دفتر عشق به روز شد *****

منتظر حضور شما هستم[گل][قلب]

برقرار باشی و سبز [گل][قلب]

سلام دوست عزیز خوبی؟[گل][قلب]

***** دفتر عشق به روز شد *****

منتظر حضور شما هستم[گل][قلب]

برقرار باشی و سبز [گل][قلب

شیرین پنج‌شنبه 2 آبان 1387 ساعت 20:51 http://tanhaeehayam.blogsky.com

سلام
بازم می گم یه عاشق واقعی به خاطر وجود خود عشقشه که دوسش داره براش مهم نیست که اون دوسش داشته باشه یا نه یا چه چیزی بهش گفته باشه مهم اینه که فقط دوسش داره همین ...

***
هیچگاه آخرین نگاهت را فراموش نمیکنم
نگاهی سر شار از صمیمیت و محبت
امروز سالها از آن روز میگذرد
تو هر گز بر نگشته ایی.....
صدایت در گوشم زمزمه میشود
و نگاهت در ذهنم مجسم....
ولی من تو را میخواهم نه خیالت را....
***
من آپم موفق باشید

من تنها جمعه 3 آبان 1387 ساعت 08:31 http://mane-tanha.blogsky.com

سلاماول یه چیز بگم : در قسمت قالب پنل مدیریتیون ، قالب نرات رو انتخاب کنید و عرض اون رو افزایش بدین ، قسمت نظرات درست باز نمیشه ، مجبورم به صورت دستی تنظیم کنم.
دوم اینکه ممنون از اینکه بهم سر زدی ، وب خیلی قشنگی داری
بازم بهم سر بزن
یا علی!

سلام.
ممنونم که خبرم کردید...
ببنید من چه دوست وبلگی خوبی هستم.میگید آپ هستید زود میام.
منم آپم زود بیاین...
ممنونم.

فهیمه جمعه 3 آبان 1387 ساعت 14:08 http://fahimehh.blogsky.com

گفتم که روزی برمیگردی پیشم اما افسوس که اون روز دیره
حالا برگشتی میگی اگه نباشم قلبم بی تو میمیره
برو دیگه دیره دلم از عشق تو سیره گفته بودم بعد از تو هر چی عشقه میمیره
این شعر یادم اومد با خوندن نوشته هات
اما به نظرم تو رندگی خیلی مشکلات
بدتر از عاشق شدن هست.
رفت که رفتُ بذار بره
خلایق هر چه لایق

زهرا جمعه 3 آبان 1387 ساعت 15:35

خداوندا! اگر روزی ‌ز عرش خود به زیر آیی لباس فقر پوشی غرورت را برای ‌تکه نانی ‌به زیر پای‌ نامردان بیاندازی‌ و شب آهسته و خسته تهی‌ دست و زبان بسته به سوی ‌خانه باز آیی زمین و آسمان را کفر می‌گویی نمی‌گویی؟! خداوندا! اگر روزی‌ بشر گردی‌ ز حال بندگانت با خبر گردی‌ پشیمان می‌شوی‌ از قصه خلقت، از این بودن، از این بدعت /سلام.نغمه ی دل به روز شد .منتظر حضور گرم شما و نظر گرمتون هستم
http://myalone.iranblog.com/

محمدرضا جمعه 3 آبان 1387 ساعت 20:10 http://www.my-style.blogsky.com/

سلام، نوشته هات را خوندم. غمگین و با احساس می نویسی. امیدوارم این نوشتن بهت کمک کنه که سبک تر بشی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد