.. اوینار ..

آنچه از درونم می گذرد

.. اوینار ..

آنچه از درونم می گذرد

به خدا دست خودم نیست

به خدا دست خودم نیست اگر می رنجم

یا اگر شادی زیبای ترا به غم غربت چشمان خودم می بندم

من صبورم اما…………

چقدر با همهء عاشقیم محزونم

و به یاد همهء خاطره های گل سرخ

مثل یک شبنم افتاده ؛ زغم مغمومم

من صبورم اما…………..

بی دلبل از قفس کهنهء شب میترسم

بی دلیل از همهء تیرگی تلخ غروب

و چراغی که تو را ؛ از شب متروک دلم دور کند می ترسم

من صبورم اما…………….

آه………….این بغض گران صبر نمی داند چیست



لحظه


لحظه رفتنیست و خاطره ماندنی


تمام ادبیات عشق را به نگاهی میفروختم اگر


لحظه ماندنی میشد و خاطره رفتنی